180
تنها بو و از فرط تنهايي فرياد گرگ، گرگ سر ميداد
افسوس كسي تنهايي اش را درك نكرد همه گرگ بودند
فقط گرگ فهميد كه چوپان تنهاست
تنها بو و از فرط تنهايي فرياد گرگ، گرگ سر ميداد
افسوس كسي تنهايي اش را درك نكرد همه گرگ بودند
فقط گرگ فهميد كه چوپان تنهاست
مترادف دل تنگي نميشود
كاش
دهخدا مي دانست دل تنگي درد دارد نه معنا
دلم براي اول دبستان تنگ شده
هر وقت تنها يه گوشه وا مي ايستادي يكي سريع مي آمد و ميگفت:
با من دوست ميشي
حسرت يعني
شانه هايت دوش به دوش باشد اما نتوانيم از دل تنگي به آن پناه ببريم
حسرت يعني
توكه در عين بودنت داشتنت را آرزو ميكنم
معذرت خواهي يعني
اون رابطه بيشتر از غرورت برات ارزش داره
لبخند بزن بدون انتظار پاسخي از دنيا
بدان روزي انقدر شرمنده ميشود كه به جاي پاسخ به لبخند هايت
با تمام ساز هايت ميرقصد باور كن
نه بوي هر كسي
مترسك عروسك زشتيست كه از مزرعه مراقبت ميكند
و آدمي مترسك زيبايست كه جهان را ميترساند...
بي شعور بودن هم مشابه همين وضعيت است
(فليب كوك)